مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

اقا زاده

روزت مبارک مادرم

از مرگ نمی ترسم من فقط نگرانم که در شلوغی آن دنیا مادرم را پیدا نکنم ... پارسال چقد این روز خوشحال بودم اخه شاید بعد از ازدواجم اولین سالی بود که مادرم پیشم بود و میتونستم روز مادرو کنارش باشم (اینم به یمن حامله بودنم که اومده بود کمک حالم باشه) اما امسال بازم ازش دورم ولی اومدم اول صبحی بهش تلفنی این روزو تبریک گفتم   وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه، گفتم: مامان پـر، خندیدی و گفتی: «من که پر ندارم» بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی ... به یاد مادرهای عزیزی که دیگه پیشمون نیستن ... (صلوات) ...
31 فروردين 1393

دوست های کوچولو

یه هفته پیش یکی از دوستان اومدند خونمون  که دختر گلش( مریم ) حدود 5 ماهی از علیرضا کوچیکتر بود  علیرضای شیطون  هی انگشتشو میخواست بکنه تو چشای مریم . گرچه اذیت شدند ولی برای ما که خیلی وقت بود همدیگرو ندیده بودیم و دیداری تازه شد  خیلی خوش گذشت   ...
29 فروردين 1393

شاید خدایی نکرده برای شما هم اتفاق......

از وقتی بچه بودم همیشه از اطرافیان در مورد خطرناک بودن زودپز چیزهایی میشنیدم ولی در عالم بچگی زودی یادم میرفت تا دوباره بعد مدت ها بحث تو جمع خانوادگی از ترکیدن زودپز فلانی به گوشم میرسید اما بازم...  تا عید امسال اون رویاهای عالم بچگی را به چشم دیدم: عید که رفتیم خونه بابام اینا حرف از ترکیدن زودپز خونه عمو محمد بود و برای سلامتی زن عمو خدا را شکر میکردن . از قرار معلوم زن عمو زودپز را میزاره رو اجاق گاز و خودش مشغول ظرف شستن میشه که به قول خودش بعد از چند دقیقه صدایی شبیه بمب میشنوه که خودشو پرت میکنه تو هال تا ببینه چه خبره که بعد از چند دقیقه یادش میفته که زودپز رو اجاق گاز بوده و وقتی میره تو اشپزخونه با این صحنه مواج...
27 فروردين 1393

عکس هایی از مسافرت عید

تو مسیر رفت به بوشهر در ساحل بندر لنگه ساحل بندر لنگه سوار بر موتور اقاجون (پدری) پارک امازاده ابوذر در یکی از پارکهای بین شهری در مسافرت سه روزه بچه های دوستان بوشهری که ساکن زابل هستند و ما میتونیم عیدها همدیگرو تو ولایتشون ببینیم (با هزار التماس و خواهش تونستم این چند تا شیطونو کنار هم بزارم تا عکس بندازم دختر بزرگه فاطمه و علیرضا و مریم که دوقلو هستندو یه دختر کوچکتر هم داشتند به اسم نازنین زهرا ) اینم علیرضا در روز طبیعت ...
26 فروردين 1393

نوروزو دیدار یکی از دوستان نی نی وبلاگی

بلاخره بعداز 15 روز خوشگذرونی برگشتیم سر خونه و زندگیمون انشالله که سال خوبی باشه برای همه(متاسفانه با هفت سین عکسی از علیرضا ندارم اما این از همون لحظه تحویله ساله) تعطیلات نسبتا خوبی بود و تونستیم بعد از مدتها با خانواده دیداری داشته باشیم تقریبا هشتم عید بود که با 27 نفر از اعضای خانواده  رفتیم یه مسافرت سه روزه و خوش گذشت و خدا را شکر علیرضا اصلا در طول تعطیلات عید اذیت نکرد و بچه ارومی بود و ناگفته نماند که از بس بابایی هست  اصلا سراغی از من نمیگرفت حتی از خواب که بیدار میشد یه راست میرفت سراغ باباش تو این مدت خوشبحال علیرضا بود و بهش حسابی خوش گذشت و تا تونست انگشتش را در چشم کوچکترها و بزرگترها میکرد( ا ین متا...
18 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد